کارشناسان معتقدند در کشورهاي پيشرفته و مناطقي از جهان که در مسير توسعه قرار داشته و يا امروز توسعه يافته شناخته مي شوند، ميزان فعاليت اقتصادي کل جمعيت و نسبت اشتغال به مراتب بالاتر از ايران است اما سئوالي که در اين بين وجود دارد، اين است که اگر به يکباره ميليونها نفر از جمعيت کشور به دلايلي مانند تصميم به بهبود اوضاع اقتصادي و يا رفع نيازهاي مقطعي مالي تصميم به کار بگيرند، آيا اقتصاد ايران توان جذب و به کارگيري آنها را دارد و يا خير؟
در شرايط فعلي پاسخ به اين سئوال منفي است، چرا که با وجود غيرفعال بودن بيش از ۲۷ ميليون زن و بالاي ۱۲ ميليون مرد، اقتصاد ايران توان اشتغال زايي براي حدود ۳ ميليون متقاضي کار را ندارد و علاوه بر آن، بيش از ۲ ميليون نفر نيز داراي اشتغال ناقص بوده که هر لحظه خطر بيکاري آنها مي رود و ۱.۶ ميليون نفر هم از يافتن شغل دلسرد شده اند.
در عين حالي که بايد وجود ميليونها نفر در سن کار را نوعي فرصت براي کشور تلقي کنيم، نبود زمينه اشتغال و فعاليت اقتصادي باعث شده تا اين نيروي در سن کار به تهديدي براي اقتصاد ايران تبديل شود، چون فعال شدن تقاضاي کار بخشي از ۴۰ ميليون ايراني غيرفعال مي تواند به يکباره مسئله بيکاري را بسيار پيچيده تر و نرخ آن را به چند برابر فعلي افزايش دهد.
جمعيت در سن کار؛ تهديد يا فرصت؟
اينکه اوضاع يافتن شغل در ايران مناسب نيست و جوانان بسياري مدتها در انتظار دريافت يک پذيرش شغلي در نوبت مي مانند مي تواند دليل موثري در کاهش محسوس ميزان تقاضا براي فعاليت اقتصادي از سوي جامعه باشد. اگر شرايط فعاليت اقتصادي و کسب درآمد بيشتر و بهتر از طريق فعال سازي ظرفيت هاي غيرفعال فعلي، چذب سرمايه گذاري هاي جديد داخلي و خارجي و مانند آن فراهم شود، اين امکان وجود دارد که درخواست براي کار و فعاليت نسبت به امروز بيشتر شود.
به بيان ساده تر، اگر امکان اشتغال براي افراد بيشتري فراهم و مهيا شود، احتمالا بخشي از ظرفيت غيرفعال نيروي انساني کشور تصميم به بازگشت براي انجام فعاليت هاي اقتصادي بگيرند؛ بنابراين نبود فرصت اشتغال، اطلاع مردم از وجود اين شرايط، ريسک بالاي فعاليت هاي اقتصادي و امکان شکست در راه اندازي کسب و کار و دلايلي از اين دست باعث شده تا امروز کشور کمتر از يک سوم جمعيت در سن کار خود را براي ارتقاي سطح توليد ملي و به گردش در آوردن چرخ هاي اقتصاد در اختيار داشته و مابقي غيرفعال باشند.
هرچند در تمامي کشورهاي دنيا بخشي از نيروي در سن کار ممکن است غيرفعال باشند اما اينکه در ايران ميليونها نفر از کساني که در سنين کار قرار دارند و به دليل ناتواني در يافتن شغل و يا احتمال شکست در جستجوي کار، خانه نشيني را به فعاليت اقتصادي ترجيح داده اند، به دليل ضعيف بودن پايه هاي اقتصادي کشور و ناتواني بنگاه ها در جذب تقاضاهاي شغلي است.
شايد بنا به دلايل مطرح شده و کوچک بودن ظرفيت جذب نيروي انساني در اقتصاد ايران، دولتها به عنوان سياست گذاران اصلي در اين عرصه ترجيح دهند که ميليونها نفر از جمعيت غيرفعال در همان شرايط باقي مانده و تقاضايي براي شغل نداشته باشند، چون دولتها در طول دهه هاي اخير در ايجاد اشتغال براي ۲ تا ۳ ميليون متقاضي کار ناموفق بوده اند، حال چگونه بايد انتظار داشت فعال شدن يکباره ميليونها تقاضاي جديد کار مورد استقبال دولتها قرار گيرد؟
برخي کار ندارند اما درآمد دارند!
در عين حال، اين مسئله مطرح است که گروهي از جمعيت ايران داراي درآمد هستند ولي کار نمي کنند. به بيان ديگر، بخشي از جمعيت کشور وجود دارند که داراي درآمد ماهيانه بوده اما شغلي ندارند و فعاليت اقتصادي آشکاري انجام نمي دهند. در اين گروه بازنشستگان و گروههاي تحت حمايت برخي سازمانها مانند کميته امداد و بهزيستي قرار نمي گيرند و تاکيد بر وجود گروه هايي است که داراي درآمدهاي پنهان، واسطه گري، دلالي، مشاغل غيررسمي و مانند آن هستند.
بررسي وضعيت استانها نشان مي دهد که چهارمحال و بختياري با ۲۷.۶ درصد، سيستان و بلوچستان با ۲۷ درصد، کرمانشاه با ۳۰ درصد، کهگيلويه و بويراحمد ۲۸.۹ درصد و لرستان با ۳۰.۲ درصد؛ کم کارترين استانهاي کشور هستند. به بيان ساده تر، در اين مناطق از کشور به دلايلي مانند نبود فرصتهاي شغلي، بافت فرهنگي، بالا بودن تعداد زنان غيرفعال و مانند آن تعداد شاغلان نسبت به ساير مناطق کشور پايين تر است.
با وجود اينکه در ساير مناطق کشور هم اوضاع اشتغال جمعيت در سن کار چندان تعريفي ندارد اما در اردبيل ۳۶.۷ درصد جمعيت در سن کار شاغل بوده، ۳۵.۲ درصد جمعيت خراسان شمالي، ۳۵.۱ درصد گيلان، ۳۶ درصد در مازندران، ۳۵.۵ درصد هرمزگان و ۳۶.۵ درصد جمعيت در سن کار استان يزد فعاليت اقتصادي دارند و از اين حيث استانهاي ياد شده داراي بالاترين آمار فعاليت اقتصادي و اشتغال جمعيت در سن کار هستند.
به صورت کلي در هيچ منطقه اي از کشور، اشتغال افراد در سن کار در وضعيت مناسبي نيست و اشتغال کمتر از ۴۰ درصد افراد در سن کار در تمامي استانهاي کشور نشان دهنده کمبود شديد فرصتهاي اشتغال، بيکارگي بخشي از جامعه و خانه نشيني ميليونها نفر از تحصيل کرده هاي دانشگاهي است. نکته حائز اهميت اين است که با وجود افزايش روزافزون هزينه هاي زندگي و سخت تر شدن تامين معيشت، طي سالهاي گذشته دستکم ۵۰۰ هزار نفر به جمعيت خانه نشين افزوده شده است.
کم کارترين و شاغلترين استانها
هم اکنون در آذربايجان شرقي ۳۴.۵ درصد، در آذربايجان غربي ۳۱.۶ درصد، در اصفهان ۳۳.۵ درصد، البرز ۳۳.۳ درصد، ايلام ۳۳.۲ درصد، بوشهر ۳۴ درصد، تهران ۳۴.۶ درصد، خراسان جنوبي ۳۱.۴ درصد، خراسان رضوي ۳۲.۷ درصد، خوزستان ۳۳.۹ درصد، زنجان ۳۴.۲ درصد، سمنان ۳۳.۵ درصد، فارس ۳۲.۷ درصد، قزوين ۳۴.۵ درصد، قم ۳۱.۸ درصد و در کردستان ۳۲.۵ درصد جمعيت در سن کار شاغل و مابقي خانه نشين و بيکار هستند.
همچنين در استان کرمان ۳۲ درصد جمعيت، گلستان ۳۱.۸ درصد، مرکزي ۳۲.۴ درصد و همدان ۳۱.۳ درصد جمعيت در سن کار اشتغال دارند. در عين حال، ذکر اين نکته حائز اهميت است که شايد بخشي از ۴۰ ميليون جميعت خانه نشين کشور که ۲۷ ميليون نفر آنها زن هستند، ترجيح دهند فعاليت اقتصادي و اشتغال نداشته باشند اما بالا بودن تعداد غيرفعالان در ايران قطعا به نبود زمينه هاي اشتغال و بحران بيکاري ارتباط مستقيم دارد و اين مسئله خود به تنهايي باعث خانه نشيني و انصراف اجباري بسياري از جستجو براي شغل شده است.
منبع:مهر